کتاب
-
بیا عزیزم. خواهش میکنم. هرچه زودتر بیا. این بیتابی که محض دیدارت دارم تبدیل شده به وسواس. انگار دیگر به هیچ چیز امیدی ندارم مگر کمیخوشبختی واقعی که بتوانم بدست بیاورم. الان باقی چیزها به چشمم نمیآیند. خدانگهدار، عشق من. خیال میکنم دیگر بعد از این چیزی برایت نخواهم نوشت. حس میکنم قلبم خشک و…
-
اصلا خوابم نمیآید و اینقدر دلم غنج میرود برای با تو بودن که آمدن پشت میزم تا با تو حرف بزنم و همینطور دارم مینویسم. جرات نداشتم به مارسل بگویم که دلم نمیخواهد بروم و با او شامپیانی بنوشم. بالاخره بعد از نیم ساعت کلافه شدم. چون فقط تو را میخواستم. چقدر دوستت دارم، ماریا.…
-
برایم زیاد و زود بنویس. تنهایم نگذار. منتظرت میمانم. هر چقدر که لازم باشد، در هر چه به تو مربوط است، بینهایت صبورم. اما در عین حال تب و تابی در خونم میجوشد که آزارم میدهد. میلی به سوزاندن و بلعیدن همه چیز، و این همه از عشقم به توست. خداحافظ، پیروزی کوچک! در خیالت…
-
جای خالی سلوچ را تمام کردم. بعد از «منِ او» این زیباترین کتابی بود که تا بحال خواندهام. حتی از آن هم زیباتر و خواندنیتر بود. قلم دولت آبادی قابل پرستش است. تفاوت زیبایی این دو قابل مقایسه نیست. شروع زیبا، پایان زیبا، روان بودن، و یکنواخی، توصیفهای زیبا، شور و هیجان و ترس.. فرود…
-
بعضیها هستند زودتر از طبیعتشان پیر میشوند.. اما باور نباید کرد که جوانی، پیش از وقت، در اینجور آدمها میمیرد. نه، جانی پنهان میشود و میماند. مثل چیزی که شرمنده شده باشد در دهلیزهای پچاپیچ روح، رخ پنهان میکند. چهره نشان نمیدهد. اما هست. هست و همیشه در کمین است و پی فرصتی است، یا…
-
«همهی مردهایی که از خانه میروند، دیگر هرگز به خانه برنمیگردند!؟» علی گناو به دود کوره چشم دوخت، سیخ را از دست ابراو گرفت و گفت: – دنیا را چه دیدهای؟ شاید هم برگشت! بعضیها برمیگردند. بابای تو هم شاید برگشت. ابراو گفت: – همه همینجوری میروند؟ علی گفت: – هر کسی یکجوری. ابراو گفت:…
-
نیکوس کازانتراکیس، نویسنده زوربای یونانی تعریف میکند که در کودکی پیله کرم ابریشمی را روی درختی مییابد، درست زمانی که پروانه خود را آماده میکند تا از پیله خارج بشود. کمی منتظر میماند، اما سرانجام چون خروج پروانه طول میکشد، تصمیم میگیرد به این فرآیند شتاب ببخشد. با حرارت دهانش پیله را گرم میکند، تا…
-
دفتر تلفن یکی از بهترین کتابهایی است که نوشته شده. همهاش واقعیته، پر از آدمهایی که حقیقتا وجود دارند. چند صفحه از قشنگترین قسمتهای مربوط به نیویورک رو به صدای بلند برام خوند. حتی بعضی وقتها از تلفنچی میخواد که یک شماره رو از بوینوس آیرس یا شیکاکو براش بگیره. میخواد کتاب رو امتحان کنه.…