شخصی
-
غصه دارم و نشان نمیدهم. درد دارم و بروی خودم نمیآورم. غمگینم و میخندم. بیحوصلهام و کار میکنم. مدام به دوام آوردن مشغولم و اینها هیچ کدام برایم جدید نیستند. تکراری بودنشان اذیتم میکند. کاش دردهای جدیدت را در روح و روانم میریختی. تو که صبر مرا میدانی. تو که میدانی تا کجاها رفتهام و…
-
اعصابم که بهم میریزد، مفصل پای راستم درد میگیرد. سر و گردنم هم به آن اضافه میشود. پاهایم درد میکند. حتی با اینکه جورابهایم را درنیاوردهام و زیر پتو خزیدهام، سرما را درون کف پاهای خودم احساس میکنم. دستانم سست میشود. رمقشان کم میشود. حوصلهام تحلیل میرود و صداها آزاردهنده میشوند. هندسفری خالی را درون…
-
زندگی مفهوم ساده و پیچیدهای دارن. در سادگی تمام، پیچیده است. اول برای خودت زندگی کن، تا مفهوم زندگی را بیاموزی، آنگاه میتوانی برای دیگران زندگی کنی، و مفهوم زندگی را به آنها نشان دهی. کسی که زندگی نکرده باشد، نمیتواند برای کسی زندگی بسازد. آنکس که زندگی را نفهمیده است، نمیتواند آن را بفهماند.…
-
یک عاشق به چه چیزی میاندیشد؟ یک سرباز به چه چیزی میاندیشد؟ یک یتیم به چه کسی میاندیشد؟ کسی که منتظر است به چه میاندیشد؟ یک بیمار به چه کسی میاندیشد؟ کسیکه غمگین است چطور؟ کسی که خوشحال است، به چه کسی میاندیشد؟ کسی نمیداند. هیچ کسی نمیداند که در سر هر یک، چه اندیشههایی…