دسته: نقل قول

  • مساله

    مساله

    صد سال پیش چارلز بوکوفسکی گفت: وقتی کسی صبح شما رو بیدار نمیکنه، و کسی شب منتظر شما نیست و هر کاری که دلتون می‌خواد رو انجام می‌دید، به این چی میگید؟ آزادی یا تنهایی!؟

  • مرگان

    مرگان

    جای خالی سلوچ را تمام کردم. بعد از «منِ او» این زیباترین کتابی بود که تا بحال خوانده‌ام. حتی از آن هم زیباتر و خواندنی‌تر بود‌. قلم دولت آبادی قابل پرستش است. تفاوت زیبایی این دو قابل مقایسه نیست. شروع زیبا، پایان زیبا، روان بودن، و یکنواخی، توصیف‌های زیبا، شور و هیجان و ترس.. فرود…

  • جوانی

    جوانی

    بعضی‌ها هستند زودتر از طبیعتشان پیر می‌شوند.. اما باور نباید کرد که جوانی، پیش از وقت، در اینجور آدم‌ها می‌میرد. نه، جانی پنهان می‌شود و می‌ماند. مثل چیزی که شرمنده شده باشد در دهلیزهای پچاپیچ روح، رخ پنهان می‌کند. چهره نشان نمی‌دهد. اما هست. هست و همیشه در کمین است و پی فرصتی است، یا…

  • ابراو

    ابراو

    «همه‌ی مردهایی که از خانه می‌روند، دیگر هرگز به خانه برنمی‌گردند!؟» علی گناو به دود کوره چشم دوخت، سیخ را از دست ابراو گرفت و گفت: – دنیا را چه دیده‌ای؟ شاید هم برگشت! بعضی‌ها برمی‌گردند. بابای تو هم شاید برگشت. ابراو گفت: – همه همینجوری می‌روند؟ علی گفت: – هر کسی یکجوری. ابراو گفت:…

  • زوربا

    زوربا

    نیکوس کازانتراکیس، نویسنده زوربای یونانی تعریف می‌کند که در کودکی پیله کرم ابریشمی را روی درختی می‌یابد، درست زمانی که پروانه خود را آماده می‌کند تا از پیله خارج بشود. کمی منتظر می‌ماند، اما سرانجام چون خروج پروانه طول می‌کشد، تصمیم می‌گیرد به این فرآیند شتاب ببخشد. با حرارت دهانش پیله را گرم می‌کند، تا…

  • رساله‌ی عشق

    رساله‌ی عشق

    کاشکی، یکبارکی، نادان شدمی تا، از خود، خلاص یافتمی…

  • دفتر تلفن

    دفتر تلفن

    دفتر تلفن یکی از بهترین کتاب‌هایی است که نوشته شده. همه‌اش واقعیته،‌ پر از آدم‌هایی که حقیقتا وجود دارند. چند صفحه از قشنگ‌ترین قسمت‌های مربوط به نیویورک رو به صدای بلند برام خوند. حتی بعضی‌ وقت‌ها از تلفنچی می‌خواد که یک شماره رو از بوینوس آیرس یا شیکاکو براش بگیره. می‌خواد کتاب رو امتحان کنه.…

  • خوشبخت

    خوشبخت

    پیشرفتم عالی‌ست. بعضی وقت‌ها نصف شب از خواب بیدار می‌شوم و می‌بینم هیچ احساسی ندارم. بی درد بی درد. یک پیروزی واقعی! یک جور خلا کامل و خیلی عالی! خلاصه اینکه من هم حالا می‌تونم ادعا کنم به خوشبختی رسیدم. یا گمان می‌کنم بتونم یک شب زیبای بی‌مهتاب لب دریاچه بنشینم و هیچ احساسی نکنم.…

  • دموکراسی

    دموکراسی

    من از مردن خوشم نمی‌آد. یک طرف زندگی‌ست و جمعیت و کثافت‌کاری‌های جمعیت، اون طرف هم مرگ..

  • شادترین

    مسخره است که چطور غصه‌دارترین آدم‌ها..