کلیدر

  • حرف

    حرف زدن سخت است. گفتن سخت است. سخن بر زبان راندن سخت است. از اینروست که همیشه گفته‌اند: سخن گفتن، جان کندن و شنیدن، جان پروردن. این روز‌ها که مشغول کلیدر هستم، گاهی به این فکر میکنم که دولت آبادی چقدر باید جان کنده باشد، چند سال که توانسته چنین زبان به سخن بگشاید و…

  • هوشیار

    مارال شانه به دیوار داده و آرام. نگاهی که از میانه‌ی پلک‌های نیمه بسته‌اش برون می‌تابید، جرقه‌هایی پیوسته بودند به جان شب. آتش از چشم‌هایش می‌بارید. او اینجا بود و اینجا نبود. هوشیار دانسته‌های خویش بود.. #کلیدر

  • مارال

    کوی و برزن در غروب از مردم پرتر می‌شد. مارال خوش نمی‌داشت اندوه رخ خود را به این و آن بنمایاند. پس بر زین نشست و میل بیابان کرد. سستی گام‌ها و جلاپریدگی چشم‌هایش او را وا می‌داشتند که خود را از نظرها دور کند. به دو رکاب از دروازه به در رفت. یک میدان…