برچسب: خیال

  • رویاپردازان

    رویاپردازان

    همه‌ی ما نیاز به دیده شدن داریم و این‌که به ما نگاه کنند. آدم‌ها را بر همین اساس می‌توان به چهار دسته تقسیم کرد: گروه اول کسانی هستند که دوست دارند که با چشمان بی‌نهایت افراد ناشناخته دیده شوند. یعنی چشمان عموم مردم. گروه دوم کسانی هستند که دوست دارند در چشمان کسانی که آن‌ها…

  • خیال

    خیال

    چه کاری کنم تا ببیند، تا از راه برسد، با آن حال و خستگی و عصبانیت وارد اطاق شود، و چشمش بیافتد، مثل همیشه در چنین وقت‌هایی زانوهایش سست شود، چشم‌هایش را ببندد، روی زمین بنشیند، دو تا از متکا‌ها را زیر دستش بگذارد، تکیه کند، سیگارش را ولو سیگار نصفه در دست دارد، روشن…

  • رویا

    انگشتانم رمق نوشتن ندارند. گیجند، نمی‌توانم بنشینم، رو صندلی که هیچ، پشت میز که هیچ، روز زمین لمیده‌ام، نشسته‌ام، دو زانو.. اما باز هم سخت است، دلم می‌خواهد بیافتم، خودم را بخیزانم توی رویا، بیفتم روی بستر نرم خیالو.. تا خوابم ببرد. حیف غصه می‌خورم این حالم خراب شود. چه خوب است شب..

  • شروع

    یک بار با خودش هزار بار در خیالت با او حرف میزنی.. و اینگونه است شروع عاشقانه..

  • خیال

    انگشتانم رمق نوشتن ندارند، گیجند، نمی‌توانم بنشینم. رو صندلی که هیچ، پشت میز که هیچ، روی زمین لمیده‌ام، نشسته‌ام دو زانو.. اما باز هم سخت است، دلم می‌خواهد بیافتم، خودم را بخیزانم توی رویا،‌ بیافتم روی بستر نرم خیال.. تا خوابم ببرد.