دسته: شخصی
-
بیتویی
اکنون دیگر به اقلیم دیگری رسیدهام که هوایش آتشگون و زمینش کینهخیز و آسمانش دردبار است. خلوت و انزوا و تنهایی، حیرت و رهایی و گمراهی، پوچی و عبث و بیهودگی، بلاهت جهان و بیدلی طبیعت و تکرارهای بیحاصل زندگی همه و همه را پشت سر نهادهام و رسیدهام به انتظار. رنجم، نه دیگر تنهایی…
-
دیوار
چقدر دیوارها خوبند. چهار دیوار که تو را در آغوش میکشند، مراقب تو هستند. از دیگران، از دیده شدن، شنیده شدن، از دردها، زخمها، حرفها، واژهها، کارها، صداها، نگاهها، دروغها.. چقدر دیوارهایی که ما را پنهان میکنند خوبند. آرامش و سکوت و تنهایی میان دیوارها، ارمغانیست که دیوارها دارند. تویی و به هر سمت که…
-
کلمات
کلمات در پس خود، قدرتی را پنهان کردهاند که میداند، کجا و کی سر از لاک خویش بیرون آورند. به کمین نشستهاند. هر کلمه فارغ از نقشش، تعداد حروفش، به تنهایی چنین قدرتی دارد که یک تنه، مقابل تمام خاطراتت بایستد، پشتشان را به خاک بمالد و مدام روبرویت رژه رود و تو تنها نگاه…
-
در من
در من، گریستنیست کهنه. مزمن. که مرا یاری آن نیست که پنهانش کنم. در من، حسرتیست کهنه، بیشمار. که مرا ذره ذره در انزوایم میخورد. در من، نبودن است. نیستی است. غم است و بسیار انبوه. چون باد که بر آتش زد و گر گیرد، اندوه در من گر گرفته است. طوفان است. شب است.…
-
تو
از وقتی با مفهوم وبلاگ آشنا شدم، همیشه آرزو میکردم وبلاگی داشته باشم که به چیزی وابستگی نداشته باشه. توی سایت خواصی نباشه و برای همین از همون اول برای خودم یه سایت راه اندازی کردم و وبلاگم رو درون اون ساختم. مجبور شدم روزها و شبهای زیادی رو صرف یادگیری برنامهها و طراحی و…
-
سامورایی
گاهی ساعتها به این جمله فکر میکنم که آخرین انتخاب یک سامورایی، راحتترین انتخاب اوست. سامورایی، حداقل در این مورد، تفکری عمیق دارد که آدمی، یک مبارز است و تنها، زمانی که دیگر راهی برای مبارزه نباشد، برای دوام آوردن، راحتترین راه خویش را برمیگزیند، مینشیند، شمشیر خویش را از دسته میگیرد، اما نه رو…
-
ظلم
«راههای زیادی برای کُشتن یک شخص هست. و کارهایی که باید برایش انجام میدادیم و ندادهایم، ظالمانهترین راه است.» – دویست و چند تکه استخوان زمان را میتواند تند کرد، یا کند. میتوان حتی گاهی، آن برای مدتی متوقف کرد. ولی هیچکار نمیتوان آن را به عقب برگرداند. نه برای کارهایی که کردهایم، و نباید…
-
خاطرات
خاطرات از بین نمیروند. جایی پنهان میشوند و در کمین زمان و مکان مناسب، دوباره سر برمیدارند. نه اینکه پنداری، در این مدت، پنهان ماندهاند که یاد گرفتهاند. لحظه به لحظهی زندگیت را مرور کردهاند. با ضعفهایت آشنا شدهاند. میدانند، کجا، کی و چطور به سراغت بیایند..
-
تاثیر
اولین استاد زبان من در آموزشگاه گویش، استاد سادهای بود، ولی بعد از چند ترم، وقتی آقای معافی استاد من شد، با فردی روبرو شدم که در کارش بسیار دقیق بود. با معلومات، صبور، آروم و بسیار علمی. تمام تعاریف واژههای جدید تقرییا همانند تعریف خود دیکشنری بود. بعبارتی، یه دیکشنری متحرک بود.. بعد آقای…
-
دوست
دوست، یه قسمتی از بهشته که افتاده بیرون، تا بهمون نشون بدن بهشت چه شکلیه.. ولی پیدا کردن این قطعهی بهشتی، به خیلی چیزا بستگی داره. مثلا من میدونم یکیشون در چنین روزی از بهشت پریده بیرون.. یه سریشون اصلا خودشون میپرن بیرون چون دیوونهان. میخوان دیگران را شاد کنن، بخندونن، خوشبخت کنن، خوشحال کنن..…