پدر
من از تو دو دست دارم
من از تو لب دارم
پس چگونه نمیتوانم ببوسم
ببوسم، ببوسم، ببوسم
و هر بار درد نکشم؟
ابر شلوارپوش، ولادمیر مایاکوفسکی
با خودم خیلی کلنجار رفتم و هر کاری میتوانستم کردم تا از نوشتن خودداری کنم. ولی ناگهان بغض کردم، بغضی که گلویم را نیز رد کرده و به چشمانم رسیده است.
دیدگاهتان را بنویسید