این گزینه‌ی برنامه‌ی JetPack رو دوست دارم که هر روز، یه سوال می‌پرسه و جواب دادن به اون خودش میشهیه بهونه برای نوشتن‌. عادت کردن به نوشتن مثل داشتن یه دوست خیالیه که همه چیزش دپست داشتنیه. همون موقع که داری تایپ میکنی، تو دلت هم میخونی و باهاش حرف میزنی، درد دل میکنی، خوشحالیت رو با اون به اشتراک میذاری و خیلی چیزای دیگه‌‌..

اما در جواب سوال بالا، قبلا زیاد در موردش فکر کردم و چند تا چیزی رو کنار گذاشتم و انتخابش همیشه برام سخت بوده. کاش یکی که از بیرون من رو تا حدودی می‌شناخت، برام انتخاب می‌کرد که کدوم بیشتر به من میاد. انتخابش برای خودم خیلی سخته..

2 پاسخ به “اولین جمله”

  1. من مدت‌ها بود وقتی دردی داشتم اونقدر تو دلم نگهش می‌داشتم تا حل بشه تو خونم و بره تو تموم سلول‌های تنم… کسی نبود که بخوام بهش بگم، فراموش کرده بودم که قلم و کاغذی هست و کلمه‌ها هستن که میشه دردو باهاشون ترجمه کرد… من زبون کلمه‌ها رو یادم رفته بود، کم‌کم دارم به یاد میارمشون و این شاید به زمان نیاز داشته باشه. نیمی از من درد است و نیمی دیگر شوق.‌.‌.

    1. کامنت انقدر خوب و زیباست که خودش میتونه یک پست وبلاگ باشه..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *