کار

خسته کننده‌ترین کار تو کار من اینه که وقتی سر کاری کار نکنی. سر کار که کارت نکنی کارت ساخته‌ست. همینطوری باید بشینی به در و دیوار نگاه کنی و اون موقع‌ست که صدای نفس کشیدن دور و بریات هم صداش چند برابر میشه و میپیچه تو سرت.

مکالمه‌های رقت انگیز، چرت و بی‌معنی. صدای مردی که تمام فکر و ذکرش اینه که بره پشت صحنه با مهران رجبی عکس بگیره. این فقط از یک نظر برام قابل توجیه که آدم می‌تونه با چهره‌های منفور هم عکس بگیره و بگه من چنین آدم‌هایی رو از نزدیک دیدم.

و بدتر اینه که تو مراسم‌های جشن مداح میارن، که هرکاریشون کنی، اون وسط باید یه سر اشک مردم رو در بیارن. نونشون تو اینه. جشن گرفتن بلد نیستن. شاد بودن براشون گناهه..

خلاصه که دیروز سر درد گرفتم و همچنان ادامه داره‌. خوشبختانه فقط در مواردی درد میکنه که حرکت کنم. می‌تونید من رو مجسمه‌ای تصور کنیدرکه فقط دستام حرکت میکنه.


منتشر شده

در

توسط

برچسب‌ها:

دیدگاه‌ها

یک پاسخ به “کار”

  1. آوا نیم‌رخ

    انگار قرن‌هاست داریم این‌شکلی زندگی می‌کنیم 😔

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

%d