لحظه
-
نشستهام و تنها در برابرم یک صفحهی گرد کوچک ساعت پیداست. گویی قیامت در رسیده است و دنیا در عدم ناپدید گشته و از آن تنها همین صفحهی کوچک ساعت مانده است که هنوز عقربهاش میچرخد و ساعتها را پیاپی میخورد و پیش میرود. اما نه، من اشتباه میکنم، عقربهی ساعت نیز از کار افتاده…