برچسب: اشک
-
خیال
چه کاری کنم تا ببیند، تا از راه برسد، با آن حال و خستگی و عصبانیت وارد اطاق شود، و چشمش بیافتد، مثل همیشه در چنین وقتهایی زانوهایش سست شود، چشمهایش را ببندد، روی زمین بنشیند، دو تا از متکاها را زیر دستش بگذارد، تکیه کند، سیگارش را ولو سیگار نصفه در دست دارد، روشن…
-
راهرو
نشستن و انتظار بر روی صندلی استیل در راهرو بیمارستان را به نشستن روی صندلی نرم و راحت اتاق دکتر ترجیح میدهم.. درد گاهی کوچک است، گاهی بزرگ، گاهی سطحی، گاهی عمیق. در هر صورت صحبت کردن در مورد انواع درد بیفایده است که هر انسانی ممکن است دردی را تجربه کند که تا بحال…
-
جک باور
برای سومین بار سریال ۲۴ رو تماشا میکنم. یک سریال اکشن، نظامی و سیاسی.. پیشتر با دیدن آنچه بر سر جک میآمد و فداکاریها و از خودگذشتگیهایش، نهایت میتوانستم اشکهایم را در همان چشمانم نگه دارم بدون اینکه فرو بیافتند. اما اینبار، با دیدن شکنجهها و تداعی آنچه بر خودم گذشته است، در مقیاس بسیار…