برای سومین بار سریال ۲۴ رو تماشا میکنم. یک سریال اکشن، نظامی و سیاسی.. پیشتر با دیدن آنچه بر سر جک میآمد و فداکاریها و از خودگذشتگیهایش، نهایت میتوانستم اشکهایم را در همان چشمانم نگه دارم بدون اینکه فرو بیافتند. اما اینبار، با دیدن شکنجهها و تداعی آنچه بر خودم گذشته است، در مقیاس بسیار کوچکتر، دیگر حتی نگه داشتن اشکها نیز غیر ممکن است..
حتی تصورش هم خندهدار است که چگونه چنین سریالی میتواند اشک من را درآورد، آن هم برای بار سوم..
کاش، من هم برای خودم یک جک باور داشتم!
پاسخی بگذارید