نیم ساعتی زیر دوش بودم تا اینکه بر در کوبیدند. به خودم آمدم، نفهمیدم چقدر طول کشید. همانطور بیرون آمدم و خودم را خشک کردم. ساعت را که نگاه کردم، فهمیدم نیم ساعتی در حمام بودهام.
چه میکردم؟ نمیدانم. به چه چیزی فکر میکردم؟ نمیدانم. هیچ چیز یادم نمیآید. زندگی به من نمیآید. به همین سادگی..
دیدگاهتان را بنویسید