شیر

جوان که بودم، زمانی که فوتبال را بصورت حرفه‌ای‌تر بازی می‌کردم، الان تنها مثل حرفه‌ای‌ها بازی می‌کنم، هر شب یک بطری یک و نیم لیتری شیر می‌خوردم. آن زمان برای گرفتن شیر باید صبح زود بیدار میشدی و در صف شیر سوپر مارکت محله می‌ایستادی تا دو بطری شیر نصیب تو شود. بیشتر از دو تا نمی‌دادند. آشنایی من و پسر سوپرمارکتی، یک بطری شیر اضافی برای من به همراه داشت که سهم هر شب من بود‌.

خوب بود، عادت هر شبم بود. این که آدم بداند هر شب باید کاری را مطابق برنامه انجام دهد، ولو از روی عادت، و برای او مفید است، کار بسیار پسندیده و در عین حال سخت است. طبع انسانی، بر این اصل استوار است که جایی قوانین را نقض کند. حتی قوانین خودش را، حتی آنهایی که خودش وضع کرده است. بنابراین زندگی در داخل یک چارچوب، با قوانینی که گاه دست و پای تو را می‌بندند، سخت می‌شود. و همین باعث زیبایی آن می‌شود.

هنر اگر زیباست، بدلیل محدودیت‌های آن است. ایجاد یک زیبایی در قالب یک فرم. نواختن یک موسیقی رو‌ی پرده‌های خاص. جابجایی هر پرده صدای آن را خراب میکند. مگر اینکه آن را با پرده‌های قبل و بعدش هماهنگ کنید.

من معتقدم، دوستی هم قوانین و قالب خویش را دارد. تکرار زیبایی‌ها، اگرچه بصورت عادت باشد، کاری سخت است، اما همین سختی‌ها میزان علاقه‌ی شما به عشق را نشان می‌دهد. آنکه هر روز خود را ملزم به خلق زیبایی برای شما می‌کند، بی‌آنکه مجبور باشد یا کسی از او خواسته باشد، پایبندی خویش به عشق و دوستی را تمرین میکند.

تکرار همین زیبایی، در قالب دو دوست، یک گروه، خانواده و جامعه، پیوندی محکم‌تر و صمیمانه‌تر را در پی دارد. پیوندی که در پوست و گوشت و استخوان شما ریشه می‌دواند.


منتشر شده

در

توسط

برچسب‌ها:

دیدگاه‌ها

2 پاسخ به “شیر”

  1. آوا نیم‌رخ

    من دارم عادت می‌کنم به خواندن این پست‌ها و خودم را ملزم می‌دانم به اینکه نظرم را بنویسم… البته تنها الزام نیست، وقتی مطلب را می‌خوانم احساس می‌کنم کلمه‌ها در دلم می‌جوشند…مثل وقتی ایمیل‌ها می‌رسید و عادت داشتم جواب بدهم… حس می‌کنم سبک می‌شوم…

    1. مولی نیم‌رخ

      کامنت رو مناسب جواب برای این ندیدم. در یک پست جواب میدم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

%d