مادرم تعریف میکرد: بابات خیلی ساعت دوست داشت، و وقتی برادر بزرگترش به مکه رفته بود، میگفت ای کاش برام ساعت بیاره.. ذوق ساعت مچی داشت. ولی برادرش براش یه کاپشن آورده بود. از این کاپشنهایی که اون زمان برای اینکه وقتی کار میکنن سردشون نشه میپوشیدن. اینم بغض کرده بود که مگه من کارگرم که اینو خریده برام..
وقتی خودش رفت مکه، برای خودش ساعت خرید. اونجا گفته بود، یه ساعت خوب بهم بده که تا آخر عمرم کار کنه. یه ساعت ORIENT که اون هم دو روز بعد از رفتن پدرم، عقربههاش آروم آروم ایستاد و دیگه کار نکرد.
آخه میدونید، ساعتهایی که تا آخر عمر باهاتون هستن، اگر دو روز نبندید، دو روز کنارش بذارید، سرد میشن و دیگه دلیلی برای کارکردن ندارن. ساعتهای مچی اتوماتیک که زنده بودنشون بستگی به مچ دست شماه داره…
دیدگاهتان را بنویسید