در من، گریستنیست کهنه. مزمن. که مرا یاری آن نیست که پنهانش کنم. در من، حسرتیست کهنه، بیشمار. که مرا ذره ذره در انزوایم میخورد. در من، نبودن است. نیستی است. غم است و بسیار انبوه. چون باد که بر آتش زد و گر گیرد، اندوه در من گر گرفته است. طوفان است. شب است.…