کاشکی، یکبارکی، نادان شدمی تا، از خود، خلاص یافتمی.
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم، رنجور شوم از آن بغایت.
چون احول حال عاشقان نویسم، نشاید.
چون احوال عاقلان نویسم، هم، نشاید.
و هر چه نویسم هم نشاید.
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید.
و اگر گویم نشاید.
و اگر خاموش گردم هم نشاید.
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید..
و اگر خاموش شوم هم نشاید.
– رسالهی عشق
دیدگاهتان را بنویسید