گاهی انقدر از خودم بیزار و ناامیدم که دلم میخواد برم به والدینم بگم ببخشید که چنین فرزندی دارین، به دوستام بگم ببخشید که با من آشنا شدین، به همهی کسایی که دوستم دارن بگم ببخشید که دوستم دارین، به کسی که با هم بودیم حتی بگم ببخشید که یه روزی برات ارزشمند بودم، به خدا بگم ببخشید که همچون منی نمونهای از بنده هاته. نهایتاً برم جلوی آینه، زل بزنم به چشمام و بگم جسمم، ببخشید که من مسئول به دوش کشیدن توئم، ببخشید که نتونستم خوشحالت کنم، ببخشید که میتونستی بهتر زندگی کنی ولی من نصیبت شدم، ببخشید که هنوزم کسی جز من رو نداری و نخواهی داشت..
مرا ببخش
دیدگاهها
یک پاسخ به “مرا ببخش”
-
گاهی از خودمان خسته میشویم و شرم میکنیم و از زمین و زمان عذرخواهی هم میکنیم اما در همان حس و حال بد و خط خطیمان کسانی هستند که جانشان برایمان در میرود، میخواهند باشیم، نفس بکشیم و کنارشان زندگی کنیم، وقتی شوق دیدارمان را در چشمانشان میبینیم شرمنده میشویم از همه آن حال بد…لابهلای خستگیها یادمان نرود کسانی را که دوستمان دارند…
دیدگاهتان را بنویسید