در وابستگی انسان به زندگی همواره چیزی نیرومندتر از تمامی بدبختیهای جهان وجود دارد. داوری جسم کارآتر از داوری جان است و جسم همواره در برابر نیستی پا پس میکشد. ما پیش از آنکه به اندیشیدن خو کنیم به زیستن عادت میکنیم. جسم در روند ترمیمناپذیر روزانهی خود همواره به سوی مرگ پیش میتازد و سرانجام اصل تضاد در آنچه من گریز ماهرانهاش مینامم کم و بیش مفهوم عادت را به خود میگیرد و گریز کشندهای که امید نام دارد. امید به زندگی دیگری که باید شایستهی آن بود و فریبکاری آنان که نه بخاطر نفس زندگی بل به سبب پارهیی انگارههای والاتر و پرشکوهتر از زندگی به آن خیانت میکنند.
- افسانهی سیزیف، آلبر کامو، ترجمهی دکتر محمود سلطانیه
دیدگاهتان را بنویسید