فراموشی

  • ۱۳. فراموشکارانه

    دیروز را فراموش کردم چیزی بنویسم. حتی یادم نمی‌آید چگونه گذشت و چه شد که فراموش کردم. و این فراموشی اذیتم می‌کند. تاریخ‌ها آزارم می‌دهد. ساعت‌ها، قول‌ها، قرارها.. اینکه ندانم چه کرده‌ام، یا چه قرار است بکنم. بسیار سخت و پیچیده است. فردا باید بیشتر بنویسم از آنچه امروز برایم اتفاق افتاده است.

  • ۸. پیگیرانه

    سرم را گذاشتم روی بالش و به آخرین حرف‌هایت فکر کردم. خوابیدن سخت بود. حتی بستن چشم‌هایم سخت بود. یادم آمد امروز چیزی در وبلاگم ننوشته‌ام. از تخت بلند شدم، از اتاق بیرون زدم، گوشی را برداشتم و شروع کردم به نوشتن همین‌ها که می‌خوانی. امروز روز سختی بود، کار فیزیکی زیادی داشتم ولی هیچ…

  • درد

    درد را از هر طرف بخوانی درد است. خوبی تنهایی این است که درد را تنهایی میکشی و باعث رنجش کسی نمیشی. درد شاید تمام شود ولی رنجی که از تو در انسان‌ها می‌ماند، می‌ماند. هیچ بخششی در کار نیست. آدمی، یک جایی پس ذهنش، تمام رنج‌هایی را که کشیده است، بیاد دارد. فقط کافی‌ست…