می‌رقصد..

خوب شد! من ماندم و تو و دیگر هیچ! تو؟ نه، من ماندم و گاغذ و خودکار و چند بسته سیگار، این‌‌ها همیشه بجای تو هستند. نماینده‌ی تو هستند. زبان‌هایی‌ هستند که همیشه با تو حرف می‌زنند، از تو برایم حکایت می‌کنند، این خودکارم چقدر با تو آشنا شده است، به تو عادت کرده است. اگر چند روز با تو حرف نزند به صدا درمی‌آید. توی جیب بغلم بی‌قراری می‌کند. سرش را به روی سمت چ\ سینه‌ام ، بیخ گوش قلبم می‌گذارد و هی ناله می‌کند، هی ناله می‌کند که می‌خواهم حرف بزنم، می‌خواهم با او حرف بزنم، از او بگویم، دیگر نمی‌توانم ساکت باشم،‌ چند روز است هیچ نگفته‌ام، دارم خفه می‌شوم..

و من دلم به حالش می‌سوزد. حالا نمی‌دانی با چه شوق و ذوق و شعفی بر روی این کاغذها می‌پرد، می‌دود، می‌رقصد..


منتشر شده

در

توسط

برچسب‌ها:

دیدگاه‌ها

3 پاسخ به “می‌رقصد..”

  1. آوا نیم‌رخ

    من، آنقدر حرف نزدم که خودکارم جوشید و تمام جوهرش را پس داد به جامدادی که خیلی دوستش داشتم، انگار که قلبش ترکیده باشد…اما سیگار رفیقم ماند، خاکستر می‌شد، سرخ می‌شد، دود ظریفش می‌ رقصید و رویاهایم را می‌رقصاند با تار و پودش و با خود به آسمان می‌برد…آنجا که تمام رویاها در مرزی میان آسمان و زمین واقعی می‌شوند…

  2. آوا نیم‌رخ

    من، آنقدر حرف نزدم که خودکارم جوشید و تمام جوهرش را پس داد به جامدادی که خیلی دوستش داشتم، انگار که قلبش ترکیده باشد…اما سیگار رفیقم ماند، خاکستر می‌شد، سرخ می‌شد، دود ظریفش می‌ رقصید و رویاهایم را می‌رقصاند با تار و پودش و با خود به آسمان می‌برد…آنجا که تمام رویاها در مرزی میان آسمان و زمین واقعی می‌شوند…رویاهای من، آرزوهای من هستند، عمیق و بی آلایش…

  3. مولی نیم‌رخ

    چون نمی‌نویسی در تو می‌ماند و هر لحظه تو را روی دگر می‌دهد. می‌جوشد، سر ریز میشود..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

%d