خوبی روزهای تعطیل برای من که دوستی ندارم تا با آن گاهی به کافه بروم، به اندازهی یک نخ سیگار، دو، سه، حالا یک بسته مثلا، قدم بزنم یا حتی تلفنی حرف بزنم، میتواند تماشای سریال، نقاشی، یا خواندن کتابهایی که برای دوران پیری خریدهام باشد. با این تفاوت که هیچ گاه فکر نمیکردم انقدر زود شروع به خواندنشان بکنم. به هر حال، لذت بخش است. دو قسمت سریال میبینم، یک استکان چای، کمی تار یا سه تار مینوازم، به سراغ گلدانهایم میروم، ساقههای بلند حسن یوسف را قبل از اینکه شکسته شوند جدا میکنم و در بطری آب میگذارم تا ریشه دوانند در آب، چنان که تو در من ریشه دواندی… سپس خاک گلدانها را چک میکنم، به آنهایی که حسابی خشک شدهاند آب میدهم. زیر و روی برگها را نگاه میکنم تا از هر گونه آفتی تمیز باشند.
حساب گلدانها که تمام شد، به سراغ کتاب میروم. خدا میداند چندین بار این ناتور دشت را از ابتدا شروع کردهام. هر بار که از ابتدا شروع میکنم، دوباره از ابتدا لذت میبرم، مثل بوسیدن تو، که هر بار میبوسم، دوباره از ابتدا لذت میبرم. مثل روز اول. جان؟ زاییدهی تخیل است. جدی نگیرید.
داشتم از زندگی میگفتم و اینکه به سراغ گوشی موبایلم میروم، کمی با قلم آن نقاشی میکنم، یا خطاطی.. خطاطی هم نوعی ناشی است به سبک خطاطی. صفحات احتماعی را چک میکنم، وبلاگ را بروز میکنم و از کارهایی که روزهای تعطیل برای من که دوستی ندارم تا با آن گاهی به کافه بروم، به اندازهی یک نخ سیگار، دو، سه، حالا یک بسته مثلا، قدم بزنم یا حتی تلفنی حرف بزنم، میتواند تماشای سریال، نقاشی، یا خواندن کتابهایی که برای دوران پیری خریدهام باشد. با این تفاوت که هیچ گاه فکر نمیکردم انقدر زود شروع به خواندنشان بکنم. به هر حال، لذت بخش است. دو قسمت سریال میبینم، یک استکان چای، کمی تار یا سه تار مینوازم، به سراغ گلدانهایم میروم، ساقههای بلند حسن یوسف را قبل از اینکه شکسته شوند جدا میکنم و در بطری آب میگذارم تا ریشه دوانند در آب، چنان که تو در من ریشه دواندی… سپس خاک گلدانها را چک میکنم، به آنهایی که حسابی خشک شدهاند آب میدهم. زیر و روی برگها را نگاه میکنم تا از هر گونه آفتی تمیز باشند…
پاسخی بگذارید