از زمانی که یادم میآید، نام آوا و چند نام دیگر من جمله، سوفی، ریفلاکس، و اگر اشتباه نکنم، تد موزبی و.. را تقریبا در انتهای تمام پستهای وبلاگم میدیدم. از بین همهی اینها تنها آوا باقی مانده است و همچنان پس از این همه سال، هست.
دیدن همین سه حرف که از هر طرف بخوانی، از آینده به گذشته، یا از گذشته به آینده، همیشه برایم لذت بخش است. کسانی که وبلاگ مینویسند میدانند چه میگویم. من هیچ گاه برای کسی در وبلاگم ننوشتهام. ولی حالا به احترام آوا، و برای تداوم این همه سال و تحمل نوشتههای نه چندان خواندنی و خالی از ارزش، جا دارد بایستم، و کلاه از سر بردارم.
خواندن وبلاگ و آن خاطره نویسیهای زیبا که تلفیقی از واقعیت و خیال را بهم میزد، چنان حسادت را دلم برمیانگیخت که به خویش میگفتم، کاش، من آموزشگاه موسیقی بودم، یا ویولن..
سپاس مرا پذیرا باشید..
با احترام
مولی
پاسخ دادن به مولی لغو پاسخ