برچسب: نوشتن
-
۱۵. نا امیدانه
امروز، از صبح، به نوشتن فکر میکردم. به اینکه امشب چه چیزی بنویسم، یا در مورد چه چیزی بنویسم. آزارم داد. چیزی به ذهنم نرسید. سر کار هم به آن فکر میکردم. نمیدانم، شاید بخاطر خستگی، یا درگیری ذهنی کار باشد که چنینم، ولی به هر حال، چیزی به ذهنم نرسید. گفتم باشد، مثل همیشه،…
-
۱. روزانه
ننوشتن سختتر از نوشتن است. چون ننویم در من میماند و چیزس که در تو ماند، روحت را سنگین میکند، ذهنت را پر میکند. شاید دلیل پیری ناگهانی خیلی از آدمها، حرفهاییست که نگفتهاند، ننوشتهاند و در آنها مانده است. هر روز باید نوشت. هر روز باید حرف زد. صبحح را با تصویر زیبایی شروع…
-
روزانه
حرف زدن، گفتن، نوشتن.. اینها حال آدمی را خوب میکند. هر چقدر سیاه و تاریک هم که باشند، سیاهی و تاریکی را ز دل بیرون میکنند. حرف بزنید، بگویید و بنویسید و اگر کسی را دارید که در این حالها، کنارتان باشد، شما تقریبا تمام چیزهایی را که برای خوشبختی نیاز است دارید.
-
وبلاگ
من آدم موقت، زودگذر و حالا یکبار ضرر نداردی نیستم..
-
ننویسندگی
جهان، همان یک نفر بود، که از حال ما بیخبر بود..
-
خیال
انگشتانم رمق نوشتن ندارند، گیجند، نمیتوانم بنشینم. رو صندلی که هیچ، پشت میز که هیچ، روی زمین لمیدهام، نشستهام دو زانو.. اما باز هم سخت است، دلم میخواهد بیافتم، خودم را بخیزانم توی رویا، بیافتم روی بستر نرم خیال.. تا خوابم ببرد.
-
نوشتن
چه چیزی روی زمین میتواند برایم کوچکترین ارزش را داشته باشد. آنچه که زندگی بوده است از دست دادهام. گذاشتم و خواستم از دستم برود و بعد از آنکه من رفتم، بدرک، میخواهد کسی کاغذ پارههای مرا بخواند میخواهد هفتاد سال سیاه هم نخواند. من فقط برای این احتیاج نوشتن که عجالتا برایم ضروری شده…