درد جسمی، درد جان را کاهش میدهد.
ورزش کردم. با سردرد و درد عضلانی بجا مانده از روزهای پیشین، با لج بازی تمام ورزش کردم ولی نه برای تندرستی جسمم.
هدف، حفظ درد جسمانیست تا هربار که تنها میشوم، هر بار که فکری به سرم میزند و تکان میخورم، جایی از بدنم درد بگیرد و شروع کنم به آه و ناله. همانا آنکه زبان به آه و ناله میگشاید، هنوز امید یاری دارد. هنوز هر صدایی که از درون سینهاش برمیآید، دردش را کاهش میدهد. التیام است، امید است، روزنه است، کورسوی نوریست از تاریکی. آنکه اما سخن برنمیآرد، نمینالد، آه ندارد، داد نمیکند، فغان ندارد..
هدف، آه و ناله است. ورنه این همه درد بجان نخریدم که اکنون، اینجا، تسلیم شوم. من که شب و روز، از میان تمام دردها، تنها، یک تنه، جسم ضعیف و پارهی خویش را بیرون کشیدم و در تنهای خویش، آه و ناله سر دادم، مبادا کسی بشنود، تسلیم این نخواهم شد که مرگ راحتی برگزینم که زندگی من، با جنگ رقم خورده است. جنگی میان درد و ناامیدی و انتظار و شرمساری و تنهایی و گریه و آه و ناله..
تنها، زیاد ایستادهام. اگرچه خمیده و شکسته و بسیار زمین خوردهام، اما ایستادهام، لنگ لنگان، خود را کشیدم و بیرون آوردهام. آری، تنها، بسیار ایستادهام. خواهم ایستاد.
من از دست دادن را بدست آوردهام.
دیدگاهتان را بنویسید