نمیدانم چرا گاهی آن را اقیانوس لقب میدهند. تکه گوشتی را که درون حصاری از استخوان نهان کردهاند و سرو ته آن به رگهایی که شریانهای آن است.. میآید، میرود، میتپد. با خود چیزی میآورند و درون این قلب در حصار میریزند، کمی میتپد، زیر و رو میکند، همهی هستی را بهم میریزد و معجون آن را دوباره توی رگها میریزد، پخش شود توی بدن..
اما این کوچک شگفتانگیز، با همهی پیچیدگیهایش هم سر ریز میشود. اقیانوس به این کوچکی؟
پاسخی بگذارید