نویسنده: مولی
-
۴. دلتنگانه
روح که اوج میگیرد و کار میکند و پرواز میکند، تن را خسته میکند. راست میگفتهاند عارفان قدیم که او در این تخته بند تن زندانی است. چقدر این قفس برایم تنگ است. من تاب تنگنا ندارم. دلتنگی، تن را خسته میکند. – زمستان ۹۲، زندان لنگرود، قم
-
۳. بیخوابانه
تازه از سر کار برگشتم و از شدت خستگی فیزیکی خوابم نمیبره. عصر هم تلاش کردم کمی بخوابم نتونستم. دراز میکشم ولی بخاطر درد نمیتونم آروم دراز بکشم و مجبورم دائم بدنم رو تکون بدم و موقعیت دست و پام رو عوض کنم یا بمالم تا کمی آروم بشه. عصر ولی یه چیزی دیدم که…
-
۲. شبانه
چیزی نمانده بود فراموش کنم. فراموشی، دردآور بودنش به کنار، برای من یادآور بیماریست. دردی مضاعف. پارادوکسی دردناک. فراموشی، یادآور بیماریست. امروز شلوغ بودم و درست هنگامی که آمادهی برگشتن به خانه بودم مجبور شدم برای دو ساعت و نیم در جلسهی در فاوا شرکت کنم. فردا هم روز سختی خواهم داشت و احتمالا تا…
-
۱. روزانه
ننوشتن سختتر از نوشتن است. چون ننویم در من میماند و چیزس که در تو ماند، روحت را سنگین میکند، ذهنت را پر میکند. شاید دلیل پیری ناگهانی خیلی از آدمها، حرفهاییست که نگفتهاند، ننوشتهاند و در آنها مانده است. هر روز باید نوشت. هر روز باید حرف زد. صبحح را با تصویر زیبایی شروع…
-
مداد رنگی
در توصیف بیجنبه بودن خویش، همین بس که اگر روزی از مقابل فروشگاه لوازم التحریر عبور کنم که گر به پای درآیم و وارد شوم، به در برند به دوشم.. چند روز پیش یه بسته مداد رنگی ۱۲ تایی خریدم و هر روز دارم نقاشی میکشم و مینویسم و تا انگشتام درد نکنه بیخیال نمیشم.…
-
بیداری؟
بله. بیدارم. بیدارم. چهطور بخوابم؟ بیدارم. بیدارم و خواب راهش را گم کرده. خواب باید اینجا باشد. مثل وقتهایی که خیالم راحت بود. باید اینجا باشد. اما نیست. تو خودت هم بیداری. تو هم نمیتوانی بخوابی. با هم میرویم بیرون که قدم بزنیم. اما نمیتوانیم. بیرون سمّیست. بیرون غارت شده است. بیرون مضطرب است. چهکسی…
-
تکه تکه
هر که آمد تکهای کند و رفت. از من، چیزی نمانده است دگر، جز تکهای که جدا مانده است..
-
شعر
سادهترین شعر، فکر کردن به توست..
-
مهر
تو، صدایم که میکنی، همه مهر است..
-
چشم
جایی در قسمت دوم سریال Broadchurch هنگامی که Beth Latimer برای اولین بار پس از اتفاقی که برای فرزندش افتاده است، بیرون میرود، و پا به درون سوپرمارکت میگذارد و در حالی که با چرخ دستی در حال حرکت در بین راهروهای فروشگاه است، نگاه اطرافیان.. نگاههای بیکلام و معنادار اطرافیان.. این همان نگاهیست که…